تنها چیزی که یارانه ای نشد
“رفاقت” بود
چون نتونستن روش قیمت بزارن !
مخلص همه رفقای با معرفت که قیمت ندارن …
...
رفیق من سنگ صبور غمهام
به دیدنم بیا که خیلی تنهام
هیشکی نمیفهمه چه حالی دارم
چه دنیای رو به زوالی دارم
مجنونم و دلزده از لیلی ها
خیلی دلم شکسته از خیلی ها
نمونده از جوونیام نشونی
پیر شدم پیر تو ای جوونی
تنهای بی سنگ صبور
خونه سرد و سوت و کور
توی شبات ستاره نیست
موندی و راه چاره نیست
اگر چه هیچکس نیومد
سری به تنهاییت نزد
اما تو کوه درد باش
طاقت بیارو مرد باش
امیر ارجینی
...
معجزه ای وجود دارد که دوستی نامیده می شود
و در میان دل اقامت دارد ؛
شما نمی دانید که چگونه بوجود می آید و چگونه آغاز می شود
اما شادمانی که برایتان به ارمغان می آورد همیشه موهبتی خاص می بخشد
و شما متوجه می شوید که دوستی ارزشمندترین نعمت خداوند است !
...
رفاقت رو از دست فروش بازار نخریدم
بلکه تو کوچه های خاکی محله مون یاد گرفتم
پس خوب می دونم برای کدوم رفیق زمین بخورم که از زمین خوردنم شاد نشه
بلکه دست خاکیم رو بگیره و منو از زمین بلند کنه . . .
به سلامتی رفیقای با عشق و با مرام و معرفت
....
بنام دوگل بهشت
یکی عشق و دیگری سرنوشت
به قلم گفتم بنویس ؟ هرچه دلش خواست نوشت
ما را خاک پای دوست ، دوست را تاج سر ما نوشت . . .
....
زندگی با همه تلخیاش یه درس خوب بهم داد
اونم اینه که رفیق اونی نیست که باهاش خوشی،
رفیق اونیه که بدون اون داغونی !
....
دوست داشتن به تعــــداد دفعات گفـــــتن نیست !
حسی است ؛
که باید بــــــی کلام هم لمــــــس شود …
....
زندگی با صدا شروع میشه ، بیصدا تموم میشه . . .
عشق با ترس شروع میشه ، با اشک تموم میشه . . .
دوستیه خوب ، هر جایی میتونه شروع بشه، اما هیچ جا تموم نمیشه !
.....
میگن وقتی لحظه مرگ فرا میرسه دل کندن از رفیق سخت تر از دنیاست …
خدایا فقط به عشق رفیق نه به خاطر دنیا ، از مرگ بیزارم !
....
رفــــیــــق…
مـبـادا “گـرفـتـه” بـاشـی;
کــه شـهـری را بـه نـمـاز آیـــات وا مــیــدارم .
....
خیلی حس قشنگیه وقتی یه دوست فاب داشته باشی
که همیشه حواسش بهت باشه ،
به یادت باشه ، نگرانت بشه و دوست داشته باشه …
مرســـی که هستی دوستِ من …
...
سلامتی هرچی خوبه که بدش ماییم
سلامتی هرچی بزرگه که کوچیکش ماییم
سلامتی هرچی رفیقه که اگه قابل بدونن خاک زیر پاش ماییم
.....
....
...
....
....
.....
چ دردناک است وقتی به گذشته برمیگردی و میبینی چه شبهایی ک از درد تا صب بیدار میموندی چه شبهایی که از شدت گریه و بغض نفست بالا نمیومد چ روزهایی ک باافسردگی گذشت
وقتی میبینی هنوز نگاه تو بر نگاه او خشک می ماند اما...
نگاه او همچنان سیار است و به هرکسی چون گزینه ای نگاه می کند مانند سوالهای امتحانی گزینه بهتر را انتخاب کنید.
اری دردناک ترین لحظات این است ک به احمق بودن خودت پی ببری و نتوانی کاری کنی
اینکه تو نبودی اصلا دردناک نیس تقدیر این است دردناک لحظه ایست ک درمحکمه عقل خود حاضر شوی ولی حتی نتوانی یه کلمه بر زبان اوری از خودت دفاع کنی و هیچ وکیلی حاضر ب وکالتت نشود و انجاست که در برابر خود تحقیر میشوی و دردی جانکاه تو را همراه میشود...
آری این چنین است در برابر خود کوچک میشوی و از درون میشکنی و با هیچ چیز نمیتوانی خود را قانع کنی و تا ابد مدیون خود و شکسته خواهی بود....
و اینگونه ما با رفتارمان میتوانیم یک فرد را تا ابد در برابر خودش سرخورده کنیم.
کمی مراقب رفتارمان باشیم....
ﺩَﺭﺩﻫﺎﯼِ ﻣــــَﺮﺍ ﺍﮔَﺮ ﺑـــــِﺨﻮﺍﻫﯽ ﻫَﻢ ﻧِﻤﯿـﺘَﻮﺍﻧﯽ ﺑِﺨﻮﺍﻧــــﯽ
ﺍﯾﻨــﺠﺎ ﺩَﺭﺩﻫــﺎﯼِ ﻣـــَﺮﺍ ﺑﺎ ﺧُﻮﺩﮐﺎﺭِ ﺳِﻔﯿــﺪ ﻧِــﻮِﺷـــﺘِﻪ ﺍَﻧـــــﺪ
ﺑﺎﯾــــَﺪ ﺭﻭﺯِﮔﺎﺭَﺕ ﺳــﯿﺎﻩ ﺑﺎﺷــَﺪ ﮐــــِﻪ ﻫــﻤﺪَﺭﺩ ِ” ﻣــﻦ ” ﺑﺎﺷــﯽ
.
.
یک حرفهایی می ماند بیخ گلوی آدم
می ماند و فریاد هم نمی شود
می ماند و بغض هم نمی شود
بغض یواشکی حتی
بغض آخرِ شب توی رختخواب که اشک شود آرام
می ماند بیخ گلوی آدم، هیچ چیزی نمی شود اصلا
می ماند و یک خنده هایی را، یک لذتهایی را کمرنگ می کند
می ماند و سایه می اندازد روی هر چه بعد از این…
.
.
آینه های شکسته را بیشتر دوست دارم
مرا همانی که از درون هستم تصویر می کنند.
.
.
.
.
این روزها احساس میکنم چقدر شبیه سکوتم ، با کوچکترین حرفی میشکنم !
.
.
انگشتانم را فرو می برم در چشمانم …
این سد اگر فرو بریزد ، دنیا را آب خواهد برد …
.
.
تازه فهمیدم چرا پشت سر مرده ها آب نمی ریزند …
چون این دنیا ارزش برگشتن ندارد … !
.
.
.
.
همونایی که خنده هاشون گوشه فلک رو کر می کنه …
همونایی هستن که صدای گریه های آرومشونو حتی بالشتشون نمی شنوه …
.
.
شنیدید که میگن : اونی که گریه می کنه یه درد داره اما اونی که میخنده هزار تا ؟
من میگم : اونی که میخنده هزار تا درد داره ولی اونی که گریه میکنه به هزار تا از دردهاش خندیده اما جلوی یکیشون بدجوری کم آورده …
.
.
از این تکرار ساعتها
از این بیهوده بودنها
از این بی تاب ماندنها
از این تردیدها
نیرنگها
شکها
خیانتها
از این رنگین کمان سرد آدمها
و از این مرگ باورها و رویاها
پریشانم …
دلم پرواز میخواهد !
.
.
.
.
بدتر از رفتن ، گندیست که انسانها به باور یکدیگر می زنند !
.
.
باید بازیگر شوم ،
آرامش را بازی کنم …
باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم …
باز باید مواظب اشک هایم باشم …
باز همان تظاهر همیشگی : ” خوبم …
.
.
زخم ها حافظه دارند
پس از خوب شدن هم
به یاد می آورند!?
.
.
.
.
.
.
خدایا
میبینی دنیات چ ناسازگار شده هرچی میگیم دس از سرمون بردار انگار ول کنمون نیس انگار میخاد هرچی بدبختیه سرما اوار کنه یکی نیس بگه اخه مگه ما چیکارت کردیم چی میخای واقا ماذا فاذا؟؟ اصلا بیامنو بخور ببین میتونی سالم قورتم بدی😐😐😒😒
مولانا میگه : هرنفس آواز عشق می رسد از چپ و راست ؛؛حالا واس ما برعکس شده باس بگیم هرنفس بدبختی میرسد از چپ و راس
اصن ی وضعیه ... معلوم نیس باید ب ساز کی برقصیم دنیا و ادماش یا دله خودمون هرچی مادوس داریم اخه تفه جیزه این کارو نکن اون کارو نکن میام ب ساز مردم برقصیم بهمون میگن استقلال شخصیتی نداره چ اُمُله اصن چی میخاین ازما تکلیفتونو باهامون روشن کنین نمیزارن ی روز خوش داشته باشیم ی روز ب درد خودمون بمیریم کپه مرگمونو بزاریم راحت شیم ول کنین دیگه اه¡¡¡